اشو و بازى عشق و عرفان
فطرت ما شاهد زیبایى و کمال مطلقى بوده است که مشاهده اش تمام هستى مان را به عشق تبدیل کرده و به خود جذب کرده است. قلب ما شیدا و سرگردان عشق است و در این دنیا
نویسنده : حمید رضا مظاهری سیف
فطرت ما شاهد زیبایى و کمال مطلقى بوده است که مشاهده اش تمام هستى مان را به عشق تبدیل کرده و به خود جذب کرده است. قلب ما شیدا و سرگردان عشق است و در این دنیا نمى توانیم بدون عشق زندگى کنیم. اگر چه از این شاخه به آن شاخه بپریم و معشوقى ابدى پیدا نکنیم ولى عشق ازلى که با جانمان آمیخته ماندگار و ابدى است. به این علت در جریان هاى معنویت گراى نوین عشق نقش پررنگى دارد بویژه در اندیشه هاى اشو نقش محورى پیدا کرده است.
اشو معتقد است شکوفایى معنوى انسان با عشق ورزى و مراقبه امکان پذیر است و منظور او از عشق، عشق جنسى است. او معتقد است که با روابط آزاد محض و تأکید تنها بر عشق انسان از خود بیگانه شده و نمى تواند نیروى اللهى را در خویش کشف کند و شکوفا سازد. همانطور که با مراقبه محض در آیین هاى شرقى نمى تواند راهى به سوى حقیقت گشاید. هم آنها که تنها عشق را دنبال مى کنند خود را به عشق فروخته و مرعوب آن شده اند و هم آنها که از آن مى گریزند مرعوب و هراسان اند. در مقابل عشق ترس است و تا ترس از بین نرود نمى توان به خوبى عشق ورزید و تا به طور کامل عشق نورزى نمى توانى به مراقبه بپردازى. پس باید با شهامت عشق بورزیم و مراقبه را دنبال کنیم.
شهامت یعنى نه به عشق پناه ببرى و نه از آن بگریزى. انسان از ترس تنهایى به عشق چنگ انداخته و آن را تباه مى کند. و از ترس عشق به عزلت و ریاضت رو مى آورد. »تا کنون فقط دو نوع بزدلى روى زمین زندگى کرده است.«1 راه درست این است که تا وقتى عشق به تو شور و شادى مى بخشد عشق بورزى و هنگامى که دلزده شدى به عزلت و نیایش و مراقبه روى آورى و خود را بازیابى. جمع میان عشق و مراقبه راه نجات و مسیر آینده خواهد بود. به نظر اشو انسان نوین باید عشق و مراقبه را به هم بیامیزد. »آمیزش باید بزرگترین هنر مراقبه شود. این پیشکش تانترا به دنیاست.«2 انسان راه یافته در عشق و آمیزشش مراقبه کرده، در اوج عشق ورزى و رابطه، مراقبه داشته، خود را مشاهده مى کند. براى او »عشق یک آینه است. رابطه واقعى آینه اى است که در آن دو عاشق چهره یکدیگر را مى بینند و خدا را باز مى شناسند. این راهى به سوى پروردگار است.«3 پروردگارى که همانا لذت و خوشى است. وقتى عشق با مراقبه آمیخته شود، رابطه بدون تعلق و در حال نظاره صورت مى گیردگویى تو عامل نیستى و در پایان رابطه و هنگام دلزدگى و خستگى و جدایى چیزى از دست نمى دهى. »انسان دانا به مانند یک آینه در عالم زندگى مى کند. از هر آنچه جلویش قرار بگیرد خوشحال مى شود. اگر گلى را ببیند شاد شده و آن را منعکس مى کند و اگر انعکاسش را باز پس گیرد، او در آن مى بیند. اگر کسى در جلویش قرار نگیرد وقتى همه آینه خالى باشد او خدا را در تهى بودن آن مى بیند.«4
در آمیزش مقدس شخص مستقل است به آینده رابطه نمى اندیشد به گذشته آن کارى ندارد، شادمانى و هیجان لحظه را مى بیند و خود را نیز تماشا مى کند چنانکه در آینه خویش را مى بیند، پیوند و جدایى را بدون اینکه وابسته شود، مشاهده مى کند. لذت مى برد و شاد است حتى اگر افسردگى و اندوه هم سراغ او بیاید. او با تمام وجودش رنج نمى برد زیرا از آن جهت که ناظر است، فقط شاهد اندوه است و خود گرفتار آن نیست. چنین کسى مى تواند شادتر باشد، با لذت زندگى در لحظه و همیشه با خدا بودن. این خوشى و شادى که البته خالى از رنج و افسردگى نیست مذهب اشوست »در این دنیا، هم اینجا هم اینک بمان و به راهت ادامه بده با قهقه اى برخواسته از عمق وجودت ادامه بده. راهت را به سوى خدا برقص، راهت را به سوى خدا بخند، راهت را به سوى خدا آواز بخوان.«5
اشو به طور شگفت انگیزى ادبیاتى که عارفان و فرزانگان تاریخ بشریت در همه تمدن ها و سرزمین ها به کار گرفته اند تا ارتباط روح انسان با ماوراء و خدایى که همه هستى و کمالات از اوست بیان کنند؛ در یک دستگاه مفهومى دیگر به کار مى گیرد. و همه آن لذت هاى روحانى و شادمانى هاى عمیق معنوى را که در ارتباط با خداى واقعى مى توان تجربه کرد، در منطق و مذهب اشو به لذت جنسى و همین خوشى و شادى این جهانى تبدیل مى شود. همین شادى هایى که همه ما مى شناسیم و فقط اشو به ما مى آموزد که سعى کنید با تمام توجه از این شادى ها لذت ببرید و خود را در آن ببینید و احساس کنید. با تمام وجود این شادى ها را لمس کنید که لایه هاى عمیق تر آگاهى تان از آن سیراب شود و سپس احساس ناکامى را با فراموش کردن خاطره آن و از دست رفتن و تمام شدنش را بإ؛ ّّ در لحظه زیستن و توجه به زمان حال دور بریزید.
او در موضع گیرى در قبال عشق سرگردان و پریشان است. در مواردى عشق جنسى را مانعى معرفى مى کند که مطمئن ترین راه برطرف کردن آن برداشتن مرزها و محدودیت هاى جنسى است. در جاى دیگر آن را وسیله نه هدف و مرحله اى گذرا دانسته، تأکید مى کند که عشق جنسى ابزار و وسیله اى براى سیر و سلوک است. و در نهایت نظرش این است که هدف همین لذت و شادمانى در روابط جنسى و عشق بازى است.
تمام کوشش او در تبیین و تعلیم تز »عشق + مراقبه« این است که مراقبه لذت و شادى لحظه عشق بازى را افزایش داده و اندوه و افسردگى پس از آن را فروکاهیده، تحمل پذیرتر مى کند. اهمیت و ضرورت آمیختن یا جمع میان عشق و مراقبه به این خاطر است که ذهن هم موقع لذت بردن مزاحم بوده، مانع این مى شود که با تمام حواست از معاشقه لذت ببرى و هم پس از آن اندوه به بار مى آورد. زیرا به گذشته معطوف است و خاطراتى به همراه دارد، خاطراتى از پایان لذت از خطاهایى که وجدان اخلاقى آنها را نپذیرفته، با طبیعت و فطرت انسان سازگار نیست. هم از این رو توصیه مى کند که ذهن و اندیشه را در فرایند مراقبه کنار گذاشته، از امیال و هوس هاى طبیعى خود پیروى کنید، تا از لذت و خوشى زندگى بهرمند شوید. »نداى درونتان را ارج بنهید و از آن اطاعت کنید. بخاطر داشته باشید: من تضمین نمى کنم که آن ندا همیشه شما را به راه راست هدایت کند. بیشتر اوقات شما را به گمراهى مى برد،... این حق شماست که آزادانه به گمراهى بروید. این بخشى از کرامت شماست. حتى در مقابل خداوند بایستید. ...درستى و نادرستى امور را به کنار بگذارید.«6
گریز اشو از خویش و از گذشته تا حدّى است که بارها نام خود را تغییر داده7 و تصریح مى کند که گذشته ارزش یادآورى ندارد. و نیز مى گوید که »من پاسخگوى حرف هاى دیروزم نیستم.«8 او مى کوشد بحران معنویت انسان معاصر را بدون تغییر در شالوده هاى فکرى و اصول اخلاقى آن برطرف سازد لذا معنویت و عرفان را در همین هوس پرستى تزریق کرده، تفسیرى از عرفان ارائه مى دهد که امیال و اهواء انسان هبوط کرده و از خدا دور افتاده را مباح شمرده و تأمین کند. و همین کامجویى ها را خدا معرفى مى کند و در این باره از میراث و ادبیات عرفانى شرق نهایت سوء استفاده و تحریف را اعمال مى کند. در یک کلام اوشو یک فریب بزرگ در آستانه هزاره سوم بود که خودفریبى انسان معاصر براى توجیه هوس رانى ها و نادانى هایش را نمایندگى کرد. و این اعتراف اوست که خود را »سرآغاز خودآگاهى مذهبى کاملاً نوینى«9 معرفى کرده و در باره مذهب و این طور اظهار نظر مى کند که: »همه آیین ها بر پایه دستاویزى ساختگى بنا شده است. همه شیوه ها دروغین اند... مى توان دستاویزهاى تازه اى به بار آورده و دین هاى تازه اى پدید آورد. دستاویزهاى کهنه فرسوده مى شوند. دروغ هاى کهنه از رنگ و بو مى افتند و به دروغ هاى نوترى نیاز خواهد بود.«10
انسان پیش از حیات دنیایى عشقى عمیق را تجربه کرده و در این زندگى نیز آواره آن عشق است و تا در این دنیا به سر مى برد نمى تواند تمام آن عشق را درک کند. هم از این رو در این دنیا باید نمادى از آن عشق داشته باشد و در این رابطه خداوند مرد و زن را براى هم آفرید، آن ها را مایه آرامش یکدیگر قرار داد و در سنت نبوى ازدواج را یک آیین ضرورى قلمداد کرد و سرانجام در کلام خود این پیوند را سرشار از آیات عشق و مهربانى معرفى کرد.11 تا با این پیوندى که از عشق و معنویت و آیات و نشانه هاى اللهى لبریز است، عشقى معنوى و پایدار را بیازمایند و براى بازگشت به آغوش عشق اللهى آماده شوند.
1. اشو، الماسه هاى اشو ترجمه مرجان فرجى تهران: انتشارات فرودسى چاپ چهارم 1382.
2. اُشن گوروجى (اشو) تفسیر آواهاى شاهانه ساراها (تعلیمات تانترا 4) ترجمه هما ارژنگى تهران: نشر حم چاپ اول 1383.
3. اُشن گوروجى (اشو) تفسیر آواهاى شاهانه ساراها (تعلیمات تانترا3) ترجمه هما ارژنگى. تهران: نشر حم چاپ اول 1383.
4. اشو، شهامت، ترجمه خدیجه تقى پور . تهران: انتشارات فردوسى چاپ دوم 1380.
5. اشو، یک فنجان چاى، ترجمه مسیحا برزگر. تهران: انتشارات دارینوش اول 1382.
6. اشو، آوازسکوت، ترجمه میر جواد سید حسینى. اصفهان: انتشارات هودین چاپ اول 1384.
7. اشو، پیوند. ترجمه عبدالعلى براتى . تهران: انتشارات نسیم دانش 85. دوم.
8. اشو، عشق رقص زندگى، ترجمه بابک ریاحى پور و فرشید قهرمانى. تهران: انتشارات آویژه و انتشارات نگارستان کتاب. چاپ ششم 1381.
9. اشو، ریشه ها و بالها. ترجمه مسیحا برزگر. تهران: انتشارات آویژ چ اول 1382.
10. اشو، اینک برکه اى کهن. ترجمه سیروس سعدوندیان. تهران: انتشارات نگارستان چ دوم 1382.
11. اشو، آینده طلایى، ترجمه مرجان فرجى. تهران: انتشارات فردوسى چاپ اول 1381.
12. اشو، ضربان قلب حقیقت مطلق (تفسیرى از ایشاباش اوپانیشاد) ترجمه لوئیز شنکایى. تهران: انتشارات فردوسى 1381 چاپ اول.
13. اشو، آفتاب در سایه، مترجم عبدالعلى براتى. تهران: نشر نسیم دانش چاپ دوم 1382.
14. اشو، مراقبه هنر وجد و سرور، ترجمه فرامرز جواهرى نیا. تهران: انتشارات فردوسى چ اول 1380.
منبع ماهنامه پگاه حوزه شماره 271
اشو معتقد است شکوفایى معنوى انسان با عشق ورزى و مراقبه امکان پذیر است و منظور او از عشق، عشق جنسى است. او معتقد است که با روابط آزاد محض و تأکید تنها بر عشق انسان از خود بیگانه شده و نمى تواند نیروى اللهى را در خویش کشف کند و شکوفا سازد. همانطور که با مراقبه محض در آیین هاى شرقى نمى تواند راهى به سوى حقیقت گشاید. هم آنها که تنها عشق را دنبال مى کنند خود را به عشق فروخته و مرعوب آن شده اند و هم آنها که از آن مى گریزند مرعوب و هراسان اند. در مقابل عشق ترس است و تا ترس از بین نرود نمى توان به خوبى عشق ورزید و تا به طور کامل عشق نورزى نمى توانى به مراقبه بپردازى. پس باید با شهامت عشق بورزیم و مراقبه را دنبال کنیم.
شهامت یعنى نه به عشق پناه ببرى و نه از آن بگریزى. انسان از ترس تنهایى به عشق چنگ انداخته و آن را تباه مى کند. و از ترس عشق به عزلت و ریاضت رو مى آورد. »تا کنون فقط دو نوع بزدلى روى زمین زندگى کرده است.«1 راه درست این است که تا وقتى عشق به تو شور و شادى مى بخشد عشق بورزى و هنگامى که دلزده شدى به عزلت و نیایش و مراقبه روى آورى و خود را بازیابى. جمع میان عشق و مراقبه راه نجات و مسیر آینده خواهد بود. به نظر اشو انسان نوین باید عشق و مراقبه را به هم بیامیزد. »آمیزش باید بزرگترین هنر مراقبه شود. این پیشکش تانترا به دنیاست.«2 انسان راه یافته در عشق و آمیزشش مراقبه کرده، در اوج عشق ورزى و رابطه، مراقبه داشته، خود را مشاهده مى کند. براى او »عشق یک آینه است. رابطه واقعى آینه اى است که در آن دو عاشق چهره یکدیگر را مى بینند و خدا را باز مى شناسند. این راهى به سوى پروردگار است.«3 پروردگارى که همانا لذت و خوشى است. وقتى عشق با مراقبه آمیخته شود، رابطه بدون تعلق و در حال نظاره صورت مى گیردگویى تو عامل نیستى و در پایان رابطه و هنگام دلزدگى و خستگى و جدایى چیزى از دست نمى دهى. »انسان دانا به مانند یک آینه در عالم زندگى مى کند. از هر آنچه جلویش قرار بگیرد خوشحال مى شود. اگر گلى را ببیند شاد شده و آن را منعکس مى کند و اگر انعکاسش را باز پس گیرد، او در آن مى بیند. اگر کسى در جلویش قرار نگیرد وقتى همه آینه خالى باشد او خدا را در تهى بودن آن مى بیند.«4
در آمیزش مقدس شخص مستقل است به آینده رابطه نمى اندیشد به گذشته آن کارى ندارد، شادمانى و هیجان لحظه را مى بیند و خود را نیز تماشا مى کند چنانکه در آینه خویش را مى بیند، پیوند و جدایى را بدون اینکه وابسته شود، مشاهده مى کند. لذت مى برد و شاد است حتى اگر افسردگى و اندوه هم سراغ او بیاید. او با تمام وجودش رنج نمى برد زیرا از آن جهت که ناظر است، فقط شاهد اندوه است و خود گرفتار آن نیست. چنین کسى مى تواند شادتر باشد، با لذت زندگى در لحظه و همیشه با خدا بودن. این خوشى و شادى که البته خالى از رنج و افسردگى نیست مذهب اشوست »در این دنیا، هم اینجا هم اینک بمان و به راهت ادامه بده با قهقه اى برخواسته از عمق وجودت ادامه بده. راهت را به سوى خدا برقص، راهت را به سوى خدا بخند، راهت را به سوى خدا آواز بخوان.«5
اشو به طور شگفت انگیزى ادبیاتى که عارفان و فرزانگان تاریخ بشریت در همه تمدن ها و سرزمین ها به کار گرفته اند تا ارتباط روح انسان با ماوراء و خدایى که همه هستى و کمالات از اوست بیان کنند؛ در یک دستگاه مفهومى دیگر به کار مى گیرد. و همه آن لذت هاى روحانى و شادمانى هاى عمیق معنوى را که در ارتباط با خداى واقعى مى توان تجربه کرد، در منطق و مذهب اشو به لذت جنسى و همین خوشى و شادى این جهانى تبدیل مى شود. همین شادى هایى که همه ما مى شناسیم و فقط اشو به ما مى آموزد که سعى کنید با تمام توجه از این شادى ها لذت ببرید و خود را در آن ببینید و احساس کنید. با تمام وجود این شادى ها را لمس کنید که لایه هاى عمیق تر آگاهى تان از آن سیراب شود و سپس احساس ناکامى را با فراموش کردن خاطره آن و از دست رفتن و تمام شدنش را بإ؛ ّّ در لحظه زیستن و توجه به زمان حال دور بریزید.
او در موضع گیرى در قبال عشق سرگردان و پریشان است. در مواردى عشق جنسى را مانعى معرفى مى کند که مطمئن ترین راه برطرف کردن آن برداشتن مرزها و محدودیت هاى جنسى است. در جاى دیگر آن را وسیله نه هدف و مرحله اى گذرا دانسته، تأکید مى کند که عشق جنسى ابزار و وسیله اى براى سیر و سلوک است. و در نهایت نظرش این است که هدف همین لذت و شادمانى در روابط جنسى و عشق بازى است.
تمام کوشش او در تبیین و تعلیم تز »عشق + مراقبه« این است که مراقبه لذت و شادى لحظه عشق بازى را افزایش داده و اندوه و افسردگى پس از آن را فروکاهیده، تحمل پذیرتر مى کند. اهمیت و ضرورت آمیختن یا جمع میان عشق و مراقبه به این خاطر است که ذهن هم موقع لذت بردن مزاحم بوده، مانع این مى شود که با تمام حواست از معاشقه لذت ببرى و هم پس از آن اندوه به بار مى آورد. زیرا به گذشته معطوف است و خاطراتى به همراه دارد، خاطراتى از پایان لذت از خطاهایى که وجدان اخلاقى آنها را نپذیرفته، با طبیعت و فطرت انسان سازگار نیست. هم از این رو توصیه مى کند که ذهن و اندیشه را در فرایند مراقبه کنار گذاشته، از امیال و هوس هاى طبیعى خود پیروى کنید، تا از لذت و خوشى زندگى بهرمند شوید. »نداى درونتان را ارج بنهید و از آن اطاعت کنید. بخاطر داشته باشید: من تضمین نمى کنم که آن ندا همیشه شما را به راه راست هدایت کند. بیشتر اوقات شما را به گمراهى مى برد،... این حق شماست که آزادانه به گمراهى بروید. این بخشى از کرامت شماست. حتى در مقابل خداوند بایستید. ...درستى و نادرستى امور را به کنار بگذارید.«6
گریز اشو از خویش و از گذشته تا حدّى است که بارها نام خود را تغییر داده7 و تصریح مى کند که گذشته ارزش یادآورى ندارد. و نیز مى گوید که »من پاسخگوى حرف هاى دیروزم نیستم.«8 او مى کوشد بحران معنویت انسان معاصر را بدون تغییر در شالوده هاى فکرى و اصول اخلاقى آن برطرف سازد لذا معنویت و عرفان را در همین هوس پرستى تزریق کرده، تفسیرى از عرفان ارائه مى دهد که امیال و اهواء انسان هبوط کرده و از خدا دور افتاده را مباح شمرده و تأمین کند. و همین کامجویى ها را خدا معرفى مى کند و در این باره از میراث و ادبیات عرفانى شرق نهایت سوء استفاده و تحریف را اعمال مى کند. در یک کلام اوشو یک فریب بزرگ در آستانه هزاره سوم بود که خودفریبى انسان معاصر براى توجیه هوس رانى ها و نادانى هایش را نمایندگى کرد. و این اعتراف اوست که خود را »سرآغاز خودآگاهى مذهبى کاملاً نوینى«9 معرفى کرده و در باره مذهب و این طور اظهار نظر مى کند که: »همه آیین ها بر پایه دستاویزى ساختگى بنا شده است. همه شیوه ها دروغین اند... مى توان دستاویزهاى تازه اى به بار آورده و دین هاى تازه اى پدید آورد. دستاویزهاى کهنه فرسوده مى شوند. دروغ هاى کهنه از رنگ و بو مى افتند و به دروغ هاى نوترى نیاز خواهد بود.«10
انسان پیش از حیات دنیایى عشقى عمیق را تجربه کرده و در این زندگى نیز آواره آن عشق است و تا در این دنیا به سر مى برد نمى تواند تمام آن عشق را درک کند. هم از این رو در این دنیا باید نمادى از آن عشق داشته باشد و در این رابطه خداوند مرد و زن را براى هم آفرید، آن ها را مایه آرامش یکدیگر قرار داد و در سنت نبوى ازدواج را یک آیین ضرورى قلمداد کرد و سرانجام در کلام خود این پیوند را سرشار از آیات عشق و مهربانى معرفى کرد.11 تا با این پیوندى که از عشق و معنویت و آیات و نشانه هاى اللهى لبریز است، عشقى معنوى و پایدار را بیازمایند و براى بازگشت به آغوش عشق اللهى آماده شوند.
پی نوشت ها :
1. الماس هاى اشو ص 231.
2. همان اشو ص240.
3. همان اشو ص33.
4. ضربان قلب حقیقت مطلق ص172.
5. الماس هاى اشو ص 32.
6. شهامت ص26م27.
7. اینک برکه اى کهن ص 41.
8. ریشه ها و بالها ص175.
9. الماس هاى اشو ص366.
10. مراقبه هنر وجد و سرور ص20.
11. و من آیاته أن خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودةً و رحمةً.
1. اشو، الماسه هاى اشو ترجمه مرجان فرجى تهران: انتشارات فرودسى چاپ چهارم 1382.
2. اُشن گوروجى (اشو) تفسیر آواهاى شاهانه ساراها (تعلیمات تانترا 4) ترجمه هما ارژنگى تهران: نشر حم چاپ اول 1383.
3. اُشن گوروجى (اشو) تفسیر آواهاى شاهانه ساراها (تعلیمات تانترا3) ترجمه هما ارژنگى. تهران: نشر حم چاپ اول 1383.
4. اشو، شهامت، ترجمه خدیجه تقى پور . تهران: انتشارات فردوسى چاپ دوم 1380.
5. اشو، یک فنجان چاى، ترجمه مسیحا برزگر. تهران: انتشارات دارینوش اول 1382.
6. اشو، آوازسکوت، ترجمه میر جواد سید حسینى. اصفهان: انتشارات هودین چاپ اول 1384.
7. اشو، پیوند. ترجمه عبدالعلى براتى . تهران: انتشارات نسیم دانش 85. دوم.
8. اشو، عشق رقص زندگى، ترجمه بابک ریاحى پور و فرشید قهرمانى. تهران: انتشارات آویژه و انتشارات نگارستان کتاب. چاپ ششم 1381.
9. اشو، ریشه ها و بالها. ترجمه مسیحا برزگر. تهران: انتشارات آویژ چ اول 1382.
10. اشو، اینک برکه اى کهن. ترجمه سیروس سعدوندیان. تهران: انتشارات نگارستان چ دوم 1382.
11. اشو، آینده طلایى، ترجمه مرجان فرجى. تهران: انتشارات فردوسى چاپ اول 1381.
12. اشو، ضربان قلب حقیقت مطلق (تفسیرى از ایشاباش اوپانیشاد) ترجمه لوئیز شنکایى. تهران: انتشارات فردوسى 1381 چاپ اول.
13. اشو، آفتاب در سایه، مترجم عبدالعلى براتى. تهران: نشر نسیم دانش چاپ دوم 1382.
14. اشو، مراقبه هنر وجد و سرور، ترجمه فرامرز جواهرى نیا. تهران: انتشارات فردوسى چ اول 1380.
منبع ماهنامه پگاه حوزه شماره 271
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}